علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است