تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری