عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها