سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی
سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی
آن عاشقِ بزرگ چو پا در رکاب کرد
جز حق هرآنچه ماند به خاطر جواب کرد
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
چشمۀ دیدار تو سراب ندارد
ساحت دل، بیتو آفتاب ندارد
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
کسی که جان عزیزش، عزیز، پیشِ خداست
به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست
آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود
تو را به جان عزیزت قسم بیا برویم
بیا و در گذر این وقت شب کجا برویم؟
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين
راه گم بود، اگر نام و نشان تو نبود
اگر آن دیدهٔ بر ما نگران تو نبود