سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی
سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی
بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
آن عاشقِ بزرگ چو پا در رکاب کرد
جز حق هرآنچه ماند به خاطر جواب کرد
چشمۀ دیدار تو سراب ندارد
ساحت دل، بیتو آفتاب ندارد
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
کسی که جان عزیزش، عزیز، پیشِ خداست
به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
تو را به جان عزیزت قسم بیا برویم
بیا و در گذر این وقت شب کجا برویم؟
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»
راه گم بود، اگر نام و نشان تو نبود
اگر آن دیدهٔ بر ما نگران تو نبود