گمان بردی نوای نای و بانگ تار و چنگ است این
تو در خواب و خیال بزمی و... شیپور جنگ است این
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
بالا گرفت شعلۀ طغیان و
آتش گرفت باغچهای، باغی
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد
کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی میکند
سرو باشی، باد یا توفان چه فرقی میکند
عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شبهای من