اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند