باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود