باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده