ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست