خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها