او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را