كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»