ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت
باغ چون تو، غنچۀ سر در گریبانی نداشت
بی نور خدا جهان منّور نشود
بی عطر محمّدی معطّر نشود
چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
دست ابوسفیان کماکان در کمین است
اما جواب دوستان در آستین است
چون سرو همیشه راست قامت بودی
معنای شرافت و شهامت بودی
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت
چه قدر و منزلت و جلوه جلالی داشت
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد