مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده