باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
به سوگ نخلهای بیسرت گیسو پریشانم
شبیه خانههای خستهات در خویش ویرانم
تشنهست شبیه ماهی بیدریا
یا آهوی پابسته میان صحرا
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده