اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
جمعه برای غربت من روز دیگریست
با من عجیب دغدغۀ گریهآوریست
که دیده زیر زمین باغ بیخزانی را؟
نهانتر از سفر ریشهها جهانی را
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده