سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی