بی مهر نبی و آل او دل، دل نیست
در سینه به غیر مشتی آب و گل نیست
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند
گفتند: «غنا» از آرزو کاستن است
خود را به غنای طبع آراستن است
از لطف نسیم، گل شود گلگونتر
زیباتر و دلرباتر و موزونتر
پیغمبر ما که منجی انسانهاست
این گفتۀ او امید بخشِ جانهاست
سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا
تحصیل امید و آبرو کن به دعا
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود
سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود
علی آن صبح صادق، آن شب قدر
علی شرح «اَلَم نَشرَح لَک صَدر»
مانند باران بود و بر دلها ترنّم داشت
مانند چشمه لطف سرشارش تداوم داشت
ای فاطمه را شمیم! کی میآیی؟
جانبخشتر از نسیم! کی میآیی؟
بر عمرِ گذشته کن نگاهی گاهی
از سینۀ خود برآر آهی گاهی
ای موجِ صفا، روانۀ ساحل تو
ای مهر و وفا، سرشتِ آب و گل تو
از مرکب سرکش، تو سواری مَطَلب
یعنی: ز هوایِ نفس، یاری مطلب
ای دل به خدا سپرده از روز نخست
ای رفته به راه راست با عزم دُرُست
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
گفت: آمد دلم به جان، گفتم
از چه؟ گفت: از غمِ زمان، گفتم
گفتم به دل، که وقت نیایش شب دعاست
پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست
ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی
در مِهر پیامبر حیات است حیات
در نور هدایتش نجات است نجات
پیغمبر اعظم که به عصمت طاق است
در خُلق عظیم شهرۀ آفاق است
میشود بر شانۀ لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کرد
تا دل به سپاس میسپاری ای دوست
از نعمت و ناز، بهره داری ای دوست
جانا! به فروتنی، گر ایمان داری
یا میل به رفتار کریمان داری