هر خسته دلی، که نفس سرکَش دارد
پیداست، که خاطری مشوّش دارد
ای آن که به لب نشانده لبخندی را
بشنو ز امام مهربان، پندی را
خورشید هدایت و حیات است امام
سرچشمۀ فیض و برکات است امام
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
حُسنت، به هزار جلوه آراسته است
زیباییات از رونق مه کاسته است
خواهی که تو را عشق به منزل ببرد
کشتیِ تو را خدا به ساحل ببرد
آقا! پدرم! برادرم! مولایم!
هر روز به شوق دیدنت میآیم
بهار آمد و بر روی گل تبسم كرد
شكوه وا شدن غنچه را تجسم كرد
چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است
بی مهر نبی و آل او دل، دل نیست
در سینه به غیر مشتی آب و گل نیست
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند
میخواهی اگر رزق فراوان برسد
از ابر کرم بارش باران برسد
گفتند: «غنا» از آرزو کاستن است
خود را به غنای طبع آراستن است
از لطف نسیم، گل شود گلگونتر
زیباتر و دلرباتر و موزونتر
تا قسمت ماست برگ برگ افتادن
چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن
پیغمبر ما که منجی انسانهاست
این گفتۀ او امید بخشِ جانهاست
سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا
تحصیل امید و آبرو کن به دعا
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
ایمان قدحی زلال از جام علیست
بر شانۀ آسمان رد گام علیست
دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود
سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود
علی آن صبح صادق، آن شب قدر
علی شرح «اَلَم نَشرَح لَک صَدر»
هرکس که دلش به آسمان پیوستهست
از کوچکی دغدغهها وارستهست
میجویی اگر رسم جوانمردان را
بشنو ز امام، سیرت آنان را
در عمر دو روزه خوبرویی بهتر
گر راحت خویش را نجویی بهتر