از «من» که در آینهست بیزارم کن
شبنم بنشان به چهرهام، تارم کن
با دشمن خویش روبهرو بود آن روز
با گرمی خون غرق وضو بود آن روز
آه است به روی لب عالم، آه است
هنگام وداع سخت مهر و ماه است
برگشتنت حتمیست! آری! رأس ساعت
هرچند یک شب مانده باشد تا قیامت
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
مرا سوزاند آخر، سوز آهی
که برمیخواست از هُرم گناهی