فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟