فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟