تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟