بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟