در سوگ نشستهایم با رختِ امید
جاری شده در رگ رگِ ما خونِ شهید
هنوز از جبهه میآید نسیم آشنای تو
خیالانگیز و رؤیایی عروج تا خدای تو
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
خاموشی تو رنگ فراموش شدن نیست
در ولولۀ نام تو خاموش شدن نیست