میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
آن صبح سراسر هیجان گفت اذان را
انگار که میدید نماز پس از آن را
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی