اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
به نام آنکه مستغنیست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را