در سوگ نشستهایم با رختِ امید
جاری شده در رگ رگِ ما خونِ شهید
فیض بزم حق، همیشه حاضر و آماده نیست
ره به این محفل ندارد، هر که مست باده نیست
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
دیدم به خواب آن آشنا دارد میآید
دیدم كه بر دردم دوا، دارد میآید