گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید