شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود