شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود