وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
دل شکسته...تن خسته، آمد از در ساعت
سلام داد و کمی مکث کرد باز به عادت
زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
هر قدم یک پنجره از شوق واکردی به سویم
میتوانم از همین جا عطر صحنت را ببویم
لطف تو بیواسطه، دریای جودت بیکران
عالمی از فهم ابعاد وجودت ناتوان
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم