بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم