وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد