وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمیگیرد؟
غروب غربت ما از چه رو پایان نمیگیرد؟
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد