در سوگ نشستهایم با رختِ امید
جاری شده در رگ رگِ ما خونِ شهید
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد