در سوگ نشستهایم با رختِ امید
جاری شده در رگ رگِ ما خونِ شهید
باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف