در سوگ نشستهایم با رختِ امید
جاری شده در رگ رگِ ما خونِ شهید
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
شکوه تاج ایمان بر سر ماست
شجاعت قطرهای از باور ماست
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد