قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر