صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت