سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت