ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد