ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد