ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
آنکه در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد
محبوبۀ ذات پاک سرمد زهراست
جان دو جهان و جان احمد زهراست
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
تنها نه کسی تو را هماورد نبود
یک مردِ نبرد، یار و همدرد نبود
شعر از مه و مهرِ شبشکن باید گفت
از فاطمه و ابالحسن باید گفت
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد