دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم