کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
سلام بر تو کتاب ای که آفتاب تویی
گرانترین و گرامیترین کتاب تویی
جمعه برای غربت من روز دیگریست
با من عجیب دغدغۀ گریهآوریست
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
که دیده زیر زمین باغ بیخزانی را؟
نهانتر از سفر ریشهها جهانی را