دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی