حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی