غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم